جایگاه نوروز در مناسبات بینالملل

دکتر ملک ستیز؛ استاد دانشگاه و پژوهشگر ارشد روابط بین الملل
پیشگفتار
پیشینهی نوروز و قدامت تاریخی این جشن باشکوه توسط دانشمندان زیادی به بحث گرفته شده است. من در این مقاله تلاش دارم تا اهمیت نوروز را در تامین مناسبات دولتهایی به بحث گیرم که در حوزهی تاریخی و جغرافیایی تجلیل از این جشن باستانی قرار دارند. تاریخ روابط بینالملل نشان داده است که فرهنگ، مؤلفهی مهمی برای همگرایی دولتها بوده است. فرهنگ در پهلوی اقتصاد، راه را برای منافع مشترک دولتها باز نموده و زمینهی توسعهی دولتهای تاریخی و معاصر را فراخ نموده است. تاریخ باستان در رابطهی قدرتهای اقتصادی و فرهنگی نضج گرفته است. این رابطه با گرایش قدرتهای محلی که در حدود هفت هزار سال پیش از امروز نظم حاصل کردهاند؛ آغاز میشود. در این دوره، قدرتهای محلی که زمینهساز دولتهای باستانی و یا شبهدولتها بودند؛ روابط خود را بر شناسایی فرهنگی و توسعهی اقتصادی که شکل بسیار ابتدایی داشت بنیاد نهادند. این رابطه با منافع دوجانبه شروع شد و شامل مرحلهی بعدی مناسبات بینالملل شد که ما آن را رابطهی سهجانبه یا مثلث توسعه مینامیم. در اینمرحله، قدرتهای سومی در تلاش برای گرایش و یا پیوستن به رابطهی دوجانبهی شبهدولتها یا همان دولتهای نخستین شدند. در این مرحله نیز فرهنگ، نقش اساسیای را بازی کرده و برای همگرایی دولتها نقش بهسزایی داشته است. همگرایی دولتها صدها سال طول کشید تا ما شکلگیری دولتهای معاصر ملی را شاهد هستیم که تاریخ آن را به دوران پس از رنسانس و عصر روشنگری در اروپا از خود به یادگار گذاشته است. در این دوران فرهنگ سیاسی که در نتیجهی گسترش و توسعهی فلسفهی سیاسی حاصل شده بود، جایگاه مهمی در نظم مناسبات بینالمللی دولتها به دست آورد. در مرحلهی چهارم، دولتهای معاصر در پی ایجاد نظم بینالمللی برآمدند و تلاش کردند تا هنجارهای مناسبات جهانی دولتها را شکل دهند. در این مرحله، بهسان مراحل پیشین، فرهنگ نقش ارزشمندی را بازی کرد. در واقع فرهنگ، منافع مشترک را برای شناسایی نظامها از طریق روشهای شناخت میان انسانها ایجاد میکرد. این دورانیست که ما صاحب تعریف تازهای از مناسبات بینالمللی میشویم که به نام «جامعهی جهانی» یاد میشود. جامعهی جهانی نمیتوانست و نمیتواند برون از نقش ارزندهی مناسبات فرهنگی میان دولتها تعریف شود.
سیاست فرهنگی
اینجا دانشمندان به این باور رسیدند که ملتها و دولتها مکمل همدیگر هستند و پدیدهای به نام فرهنگ ملیست که روابط مردمان را بر بنیاد تاریخ و قدرت تعریف کرده آن را شامل پیششرطها و پیشزمینههای مناسبات دولتها میگرداند. اینجا فرهنگ به مثابهی یک بازیگر اجتنابناپذیر برای سیاست خارجی دولتهای ملی نقش بازی کرد. آکیره آریای دانشمند جاپانیتبار علوم سیاسی و فرهنگی در باب سیاست فرهنگی میگوید: «یک ملت در جهان امروز به معنای یک سیستم فرهنگی است و مناسبات بینالملل، یک سازوکار تعاملی میان ملتهاست که از طریق جامعهی جهانی هماهنگی میشود.»[i].
یکی از انقلابات مهم که در جامعهی بشری در سدهی بیستم اتفاق افتاد، قرارگرفتن شهروند در تعاملات جهانی است. این انقلاب که حقوق بینالملل را دستخوش تغییرات ارزشی نمود، ایجاد یک دستگاه مهم در مناسبات جهانی به نام حقوق بشر جهانی بود. در این مرحله، «شهروند» به عنوان مؤلفهای مهم برای مناسبات دولتها در جامعهی جهانی تعیین و تعریف گردید. این کار ارزشمند را اعلامیهی جهانی حقوق بشر که توسط جامعهی جهانی در دهم دسامبر (۱۹۴۸) در مجمع عمومی سازمان ملل تصویب شد؛ به ارمغان آورد. بدین ترتیب، شهروند به عنوان هستهای ارزشمند در محور حقوق بینالملل قرار گرفت و دولتها مکلف شدند تا از ارزشهای فرهنگی او پاسداری کنند.
امروز فرهنگ، رسم متداول اجتنابناپذیر در مناسبات جهانی در کنار مباحث مهم دیگری؛ مانند: مطالعات امنیتی، اقتصاد بینالمللی و ارتباطات به حساب میآید. مطالعات گسترده نشان میدهند که فرهنگ، پایهی اساسی تاریخی و امروزین دولتهای ملی به حساب میآید. مایکل مارزار؛ پژوهشگر علوم سیاسی در اتاق فکری (RAND Corporation) به این باور رسیده است: «اکثر پژوهشهای امروز، نشانگر آن است که فرهنگ، همراه با دولتها برای توسعهی جامعهی بشری گام گذاشته است. فرهنگ هستهی مرکزی توسعه است و بدون اصلاحات و توجه به فرهنگ، اصلاحات سیاسی و زیرساختاری دستخوش بحران میشود.»[ii].
جدا از اینکه فرهنگ یک نوع رویکرد و یا طرز برخورد و رابطه میان انسانهاست و نیز، یک پدیدهی مؤثر بر روشهای قدرت نیز میباشد؛ یعنی فرهنگ در سیاست راه پیدا کرده و بر روش تولیدی و خدماتی قدرت و منابع آن، اثر کلانی میگذارد. فرهنگ سیاسی عملکرد و روش مناسبات انسانها نسبت به قدرت را به نمایش میگذارد. برخی از دانشمندان به این باورند که فرهنگ سیاسی یک پدیدهی بزرگ است و بررسی قدرت، روش استفاده از قدرت، زمینهسازی بازتولید قدرت و گسترش قدرت را در بر میگیرد. این نگاه علوم سیاسی به قدرت است؛ اما دانشمندان علوم فرهنگی به این باورند که فرهنگ، فکر نظاممند دولتها، برگرفته از آیین، عادات و رسوم انسانهای یک سرزمین است که بر نحو و رژیم قدرت سیاسی اثر میگذارد.
یورگین وینکلر؛ پژوهشگر علوم سیاسی آلمانیتبار، رابطهی علوم سیاسی را با فرهنگ چنین معرفی میکند: «در علوم سیاسی فرهنگ سیاسی مجمعی از روایتها و باورهاییست که توسط مردم در باب سیستم سیاسی یا قدرت سیاسی شکل میگیرد. اینجا فرهنگ سیاسی یک بستهای از ارزشها، احساسات، دانش و اطلاعات در یک جریان سیاسی است.»[iii].
نوروز یکی از شاخصترین جشنهای فرهنگی مردمان حوزهی تاریخی و جغرافیایی ماست. این جشن باستانی مرحله به مرحله و با گذشتزمان با ما زندگی کرده است. حوزهی فرهنگی نوروز، از لحاظ تاریخی با مراحلی که در بالا مبنی بر رشد روند دولتسازی مطرح شد، گام گذاشته است. در سرزمینیکه امروز به نام افغانستان نامیده میشود، قدرت سیاسی نتوانسته است خودش را به یک دولت معاصر ملی بکشاند؛ اما یک اصل مسلم این است که نوروز با همهی دشواریهایی که قدرتهای محلی، منطقهای و یا دولت مرکزی امروزی داشته است، تا به اینجا خودش را حفظ کرده است.
از دید روابط سیاسی میان دولتهای منطقه، نوروز میتواند راه همنوایی را فراهم سازد. جشن نوروز که قدامت بیشتری نسبت به ادیان و آیینها داشته و منبعث از فرهنگ غنی این حوزه است، به جشن باستانی شهرت دارد؛ اما چنانیکه در بالا ذکر شد، فرهنگ سیاسی دولت ها و یا رژیمهای حاکم بر نظام سیاسی در سرزمین ما در برخورد با نوروز متفاوت بوده است. دولتهای دینی و ایدیولوژیک با نوروز رابطهی خوبی ایجاد نکرده و در تلاش بهحاشیهکشیدن آن از جامعه شدهاند. این در حالیست که نوروز هیچ بار و رویکرد منفی نسبت به دین نداشته و خطری برای آن به حساب نمیآید. از سویی دیگر، در نظامهای حاکم منطقهی ما هیچگاهی به همگرایی فرهنگی به عنوان یک راهکار منطقهای پرداخته نشده است. امروز پیروان و حامیان تجلیل از نوروز در کشورهای افغانستان، ایران، تاجیکستان، ازبیکستان، آذربایجان، قزاقستان، قرقیزستان، ترکمنستان، ترکیه، هندوستان و پاکستان بیشمارند؛ اما این دولتها نتوانستهاند نوروز را به بهانهای برای همگرایی منطقه مبدل سازند.
ماموریت دولتها برای گسترش اعتماد فرهنگی
سازمان ملل متحد به عنوان مهمترین نهاد هماهنگکنندهی دولت های جهان، نوروز را در تقویم خود ثبت کرده و آنرا به رسمیت شناخته است. در بیستوسوم فوریهی سال (۲۰۱۰) مجمع عمومی سازمان ملل متحد، نوروز را به عنوان یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ بشری در لیست میراثهای فرهنگیـتاریخی ثبت نمود[iv]. بر بنیاد این تصمیم، سالانه بیستویکم مارس که مصادف به نخستین روز برج حمل است؛ سرمنشی سازمان ملل متحد پیام ویژهای را به مناسبت این روز پرمیمنت جهانی نشر میکند[v]. ادارهی آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (UNESCO)[vi] در باب نوروز نشر کرده است: «نوروز، جشن باستانی یازده کشور عضو سازمان ملل متحد که سالانه توسط سهسد میلیون شهروند جهان استقبال و تجلیل میشود. این جشن در پهلوی قدامت تاریخی، نقش عمده در همگرایی مردمان این کشورها بازی میکند.»[vii].
مطابق قطعنامهی مجمع عمومی سازمان ملل بر این نکات مهم تأکید مینماید.
- روز بیستویکم مارس را به عنوان روز بینالمللی نوروز به رسمیت میشناسد؛
- از تلاشهای کشورهای عضو که نوروز را تجلیل میکنند، در راستای حفاظت و ارتقای فرهنگ و سنتهای نوروزی استقبال میکند؛
- کشورهای عضو را در راستای تلاش غرض افزایش آگاهی در مورد نوروز و تجلیل مناسب مراسم این روز، تشویق میکند؛
- کشورهای عضو (که نوروز را تجلیل میکنند) را به مطالعهی ریشهها و سنتهای نوروز با رویکرد اشاعهی آگاهی در مورد میراث نوروز در بین جامعهی ملل تشویق میکند؛
- کشورهای عضو ذیعلاقه، سازمان ملل متحد به صورت ویژه نهادهای ویژهی اختصاصی آن، برنامهها و صندوقها، به صورت خاص یونسکو و همچنان سازمانهای بینالمللی غیردولتی را به اشتراک در مراسم تجلیل از نوروز تشویق میکند[viii].
از سویی دیگر سازمانهای بااعتبار جهانی چون اتحادیهی اروپا و کنفرانس کشورهای اسلامی، اهمیت زیادی به نوروز میدهند. اتحادیهی اروپا در همه کشورهای حوزهی نوروز نمایندگی دارد. کمیسیون اتحادیهی اروپا که نقش دبیرخانهی این نهاد بااعتبار جهانی را دارد؛ برای تجلیل شایسته از نوروز، برنامههای فرهنگی را تدویر میکند. همچنین این اتحادیه، اعلامیههای رسمی را در این روز به نشر رسانیده و حمایت از این جشن باستانی را که میراث فرهنگی جهانی پنداشته میشود، به آدرس مردمان این حوزه مخابره مینماید. نوروز برای کنفرانس کشورهای اسلامی نیز از اهمیت شایان برخوردار است. اکثر کشورهای حوزهی نوروز مسلماناند. از اینرو هر سال به تاریخ بیستویکم مارس، کنفرانس کشورهای اسلامی بر همگرایی فرهنگی تاکید کرده و دبیرخانهی آن پیامهای حمایتی را برای مردمانی که در این حوزه زندگی میکنند، پخش و ترویج مینماید.
حمایت گستردهی جهانی از نوروز، پیامآور این نوید است که دولتهای حوزهی نوروز باید برای همآهنگی میان همدیگر، برنامههای هدفمند فرهنگی را تدویر نموده این رویداد مهم فرهنگی را به یک روند ارزشمند که ریشه در تاریخ آن دارد، تبدیل نمایند.
پیام نوروز از منظر روابط بینالمللی
نوروز سه پیام ارزشمند به جامعهی بشری پیشکش میکند که درخور توجه است. نخستین پیام نوروز «دوستی ملتها» است. دوستی میان انسانها، گروههای اجتماعی و سرزمینها سبب ایجاد فرصتها در درک متقابل و حل دشواری های جامعهی بشری میشود. این پیام برای وضعیت کنونی جامعهی بشری از اهمیت فراوانی برخوردار است. دومین پیام نوروز را «مدارا» میسازد. مدارا به معنای تساهل و شکیبایی، سبب میشود تا مردمان سرزمینهای این حوزه به همدیگر گوش دهند و از تنفر، جنگ و کینهتوزی فاصله گیرند. مدارا سبب درک متقابل میشود و دامن منازعات را در سطح گروهها و جغرافیای حوزهی نوروز محدود میسازد. سومین پیام نوروز را «رعایت اخلاقمداری» میسازد. اینجا هدف از اخلاقمداری رعایت احترام به اصل و کرامت انسانی است. انسان به هستهی مرکزی پیامهای نوروزی مبدل شده و جایگاه رفیعی پیدا میکند. این پیام نوروز به خوبی در اعلامیهی جهانی حقوق بشر که حرمت به کرامت انسانی را هدف قرار داده است، همخوانی دارد. چهارمین پیام نوروز، تحکیم «رابطهی انسانها با طبیعت» است. نوروز به این رابطه، ارزش بالایی میدهد و آن را به عنوان یک مکلفیت مهم در برابر جامعهی بشری قرار میدهد. این مکلفیت، حراست جامعهی انسانی از طبیعت ماست. زمین به مراقبت انسانهایی که در آن زیست میکنند، نیاز دارد و هوا به ارجگزاری انسانهایی که از آن نفس میکنند و زندهاند، نیاز دارد. پس این انسان است که باید مراقب رابطهی خود با طبعیت باشد. پنجمین پیام نوروز، شکوفایی است. نخستین روز بهار برای تعیین نوروز معنای والایی دارد. در این روز طبیعت و انسانیت به شکوفایی و طراوت میرسند و فکر تازه و جدید را برای بهبود زندگی بشریت ارمغان میدهند.
اگر به پیامهای نوروز با دقت مروری نماییم؛ درمییابیم که آنها با خواستهای جامعهی بشری در سایر تمدنها همخوانی داشته و راه را برای همگرایی جهانی فراخ و هموار مینماید؛ اما تجارب و واقعیتها نشان داده است که دولتهای حاکم در حوزهی تمدنی نوروز نه تنها که این پیامها را در سطح جهانی ترویج نکردهاند؛ بلکه در مناسبات درونی خود از این پیامهای ارزشمند استفاده نتوانستهاند. ما پیوسته تناقضاتی را در مناسبات سیاسی و فرهنگی این دولتها میبینیم که سبب فاصلهگیریها شدهاند؛ نه همگرایی و همپذیری.
جایگاه نوروز در دیپلماسی فرهنگی
دیپلماسی به معنای پیوند سیاست داخلی دولتها با سیاست خارجی در صحنهی مناسبات بینالمللی به منظور توسعهی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ملتهاست. دیپلماسی یک شاخهی مهم در علوم سیاسی، حقوق و روابط بینالمللی است. در این میان، دیپلماسی نقش همآهنگکننده دارد و میتواند این سه حوزه را به خوبی وصل نماید. دیپلماسی فرهنگی، وظیفه دارد تا پلهای رابطه میان انسانها را اعمار کند تا درک انسانها از تاریخ هویت و روش زندگی آنها بالا گیرد. دیپلماسی فرهنگی با تامین رابطهها، اعتبار ملتها در برابر همدیگر را تقویت میبخشد. دپیلماسی فرهنگی فاصلهها را کم میسازد و ما را برای تجلیل از فرهنگ، هنر و تاریخ ما ترغیب میکند. تجلیل از فرهنگ، راه را برای همدیگرپذیری سیاسی میان دولتها هموار میسازد.
دانشکدهی پالیسی عامه[ix] چهار پیآمد مهم را ناشی از دیپلماسی فعال فرهنگی میداند.
نخستین پیآمد دیپلماسی فرهنگی را احترام متقابل دولتها میشمارد. این اصل در نتیجهی یک رابطهی سازندهی فرهنگی میان دولتها میسر است. در این رابطه، دولتها راه را برای شناخت ملتها از همدیگر از طریق دیپلماسی فرهنگی فراهم میسازند.
دومین پیآمد دیپلماسی فرهنگی را همهشمولبودن میسازد؛ یعنی اینکه ما به عنوان اعضای جامعهی جهانی برای حفاظت از طبیعت و تاریخ خود به منافع مشترک نیاز داریم و آن زمانی میسر میشود که ما با همدیگر، رابطه ایجاد کنیم.
سومین پیآمد دیپلماسی فرهنگی را پذیرش میسازد؛ یعنی ما نیاز داریم تا بر بنیاد پیآمد همهشمولبودن، آرمانهای خود را به راهکارهای قابل پذیرش تبدیل کرده و دست به اقدامات سازنده و عملی بزنیم.
و چهارمین پیآمد دیپلماسی فرهنگی را ارجحیت فرهنگ نسبت به سیاست نامیدهاند. این اصل معنای ارجحیتبخشی انسان، تاریخ آن و فرهنگ آن نسبت به سیاست را که بیشتر بر قدرت متکی است؛ برملا میسازد.
حالا پرسش اساسی این است که آیا دولتهای عضو حوزهی نوروز توانستهاند دیپلماسی کارای فرهنگی برای ترویج پیامها و پیآمدهای نوروز راهاندازی نمایند؟ پاسخ به این پرسش بسیار امیدوارکننده نیست. ارچند منصفانه نخواهد بود که گفته شود هیچکاری در این زمینه راهاندازی نشده است؛ اما به دلایل امنیتی، ایدیولوژیک، سیاسی و اقتصادی دیپلماسی فعال و پردستآورد فرهنگی در این حوزه جان نگرفته است. برخی از دانشمندان حوزهی روابط بینالملل به این باورند که دیپلماسی فرهنگی باید به فکری سازنده و پویا در آجندای سیاسی دولتها شامل شود. آنها به این باورند که دیپلماسی فرهنگی سبب کاهش تشنجات میان دولتها شده و به صورت خاص، منازعات مرزی میان آنها را کاهش میدهد. کاهش مناقشات در مرز دیورند میان افغانستان و پاکستان و یا مرزهای جنجالی میان تاجیکستان، ازبیکستان و قرقیزستان، نیاز به دیپلماسی فعال فرهنگی دارند که در این زمینهها کار صورت نگرفته است. چالش دومی در این راستا نبود منابع است. دولتهای این حوزه برای استقبال و تجلیل از نوروز، منابع کافی را اختصاص نمیدهند. در واقع آجندای فرهنگی سیاست نرمافزاری و تخصیص منابع برای کار عملی را سیاست سختافزاری دولتها در بهبود دیپلماسی فرهنگی شکل میدهد.
نتیجه
من در این مقاله تلاش کردهام تا بحث هنجاری و معیاری را در باب اهمیت نوروز در مناسبات بینالمللی دولتها راهاندازی نمایم. من از رویکرد طالبان در باب نوروز کاملاً آگاهم. برای من، طالبان یک گروه تبهکاریست که مدتی بر بخشی از جغرافیای نوروز حاکمیت کرده است و حالا متاسفانه دور دومش را میگذراند. طالبانیسم که فرهنگستیزترین ساختار سیاسی در این جغرافیاست، بهنام نابودکنندهی بزرگترین تندیس بودا در جهان شهرت دارد. این گروه فرهنگستیز را نباید در قطار دولتهای این حوزه قرار داده و چیزهایی از آن انتظار داشت.
نتیجهای که من از تحلیلم در این مقاله میگیرم، بر پنج محور متکی است.
نخست، فرهنگ تهداب تغییر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. جوامعی که توانستهاند اصلاحات فرهنگی را در سیستم ادارهی قدرت راهاندازی کنند، موفق شدهاند تا از بحران سیاسی به خوبی گذر کنند. برای این منظور باید به آموزش و پرورش توجهی جدی کرد تا کودکان به تاریخ، هویت و فرهنگ سرزمین خود آشنا شوند. آگاهی سبب حراست از فرهنگ میشود و نمیگذارد دستان و پنجههای سیاه جهل و نادانی بر حلقوم هنر، ادبیات، تاریخ و آزادی حلقه زند. باید متذکر شوم که سیستم فعال آموزش و پرورش، جایگاه مهمی در شکلگیری دکترین سیاست خارجی دولتها داشته و راه را برای روابط بینالمللی دولتها هموار میسازد. شهروندان آگاه ما میتوانند با شعور و استدلال سازنده، جشن نوروز را به عنوان یک رویداد معنادار منطقهای به جهان معرفی نموده و سیاست خارجی ما را در تربیونهای جهانی بر بنیاد دیپلماسی فعال فرهنگی معرفی نماید.
دوم، حراست از فرهنگ نیاز به دولت معاصر و ملی دارد. تجربه نشان داده است به هر پیمانهای که دولتهای معاصر و ملی جای دولتهای ایدیولوژیک، مطلقگرا و خودکامه را پر میکند؛ به همان پیمانه حمایت فرهنگی دامنش را در جامعه میگستراند و سبب استحکام روابط سازندهی روانی و فرهنگی در جامعه میشود. بدین ترتیب، فرهنگ دولتی که حاکمیت بر یک گروه یا فرد را تمثیل کرده است؛ جایش را به فرهنگ ملی و یا هویت ملی میسپارد. فرهنگ یا هویت ملی یکی از سنگپایههای سیاست خارجی و مناسبات بینالمللی دولتها به شمار میرود. نوروز بهترین نماد هویت فرهنگی ماست. بر بنیاد تحقیقات معتبر جهانی، جایگاه و پایگاه نوروز، سرزمین ما بوده است که امتیاز عظیمی برای بهبود مناسبات بینالمللی ما تلقی میشود.
سوم، حمایت از جشنهای تاریخی و فرهنگی در سرزمین و منطقهی ما بهترین انتقامیست که میتوان از دشمنان فرهنگ، هنر و تاریخ گرفت. روشنفکران، روشنگران، نهادهای مدنی، ساختارهای سیاسی، نهادهای اقتصادی و شخصیتهای دانشگاهی وظیفه دارند تا از فرهنگ دیرینهی نوروز که جزئی از هویت تاریخی سرزمین ماست، پاسبانی کنند.
چهارم، نوروز تنها یک نام مجرد یا یک جشن تفریحی نیست؛ بلکه بستهای از فرهنگ و آداب است که در آن پیامهای مهم و ارزشمندی نهفته است. این فرهنگ عظیم با شعر، داستان، پوشاک، خوراک، حماسه و سیاست رابطه دارد. باید همه جوانب نوروز را بازگشایی کرد و بر نقش آنها روشنگری نمود. بر نهادها و شخصیتهای دانشگاهی است تا در هر زمینهی این بستهی کلان ارزشی و فرهنگی مقاله بنویسند، سمینار و سمپوزیوم دایر کنند و پژوهشهای آگهیبخش را به کار اندازند.
پنجم، نوروز به عنوان جشن باستانی ریشه در آزادیهای شهروندی ما دارد. آزادی شهروندی به معنای آزادی برای تمرین ارزشهای تاریخی و هویتی است که جزئی از حقوق بشری شهروندان به حساب میآید. این آزادیهای شهروندی در کتیبههای کوروش کبیر برای نخستین بار مطرح شدند و امروز حقوق بشر بر بنیاد آن متکی است. رابطهی منشور کوروش کبیر و ظهور فرهنگ نوروز را که در سرزمین ما جان گرفتهاند، باید به جهان معرفی کرد و از آن، که یکی از بنیادیترین اصول حقوق اساسی انسان در ادبیات امروز حقوق شهروندی نامیده میشود؛ پاسداری کرد.
____________________
[i] Culture and Power by AKIRA IRIYE: International Relations as Intercultural Relations, Wiley Online Library https://doi.org/10.1111/j.1467-7709.1979.tb00305.x
[ii] Culture and International Relations Journal Volume 19, 1996 by Michael J. Mazarr
[iii] Political Culture Jürgen R. Winkler https://www.b ritannica.com/topic/political-culture
[iv] United Nations officially recognized the “International Day of Nowruz” with the Resolution 64/253 by the United Nations General Assembly in February 2010.
[v] https://www.un.org/en/observances/international-nowruz-day#:~:text=In%20the%2071st%20plenary%20meeting,Organization%20on%2030%20September%202009 .
[vi] یونسکو در شانزدهم نوامبر سال (۱۹۴۵) به عنوان همآهنگکنندهی برنامههای علمی، تاریخی و فرهنگی جهان در جنب سازمان ملل متحد تاسیس گردید. این نهاد دارای (۱۹۵) عضو است که از سوی دولتهای عضو سازمان متحد معرفی میشوند.
[vii]https://ich.unesco.org/es/noticias/13299#:~:text=21%20March%3A%20the%20International%20Day,inmaterial%20%2D%20Sector%20de%20Cultura%20%2D%20UNESCO
[viii] https://8am.media/fa/the-place-of-international-nowruz-day-in-un-literature/
[ix][ix] https://publicpolicy.pepperdine.edu/blog/posts/the-power-of-cultural-diplomacy-building-bridges.htm