نوروز آیینی خوشگوار

دکتر مصلح سلجوقی؛ نویسنده و استاد دانشگاه
بر چهرهی گل، نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن، روی دلافروزخوش است
از دی که گذشت، هرچه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگوکه امروز خوش است[1].
نمیخواهم به تکرار مکررات روی آورم و آنچه بار ها بر برگههای اجتماعی ثبت شده است را بازگشایی کنم و با تاریخ پیدایی این روز بزرگ که آن را نوروز (روز جدید) نامند، صفحه پرنمایم. میخواهم بنویسم که چرا با نوروز چنین کردهاند. چرا با نوروز…؟
آیینهای پرمفهوم آریایی هر کدام، ارتباط مستقیم با روند زندگی روزمرهی انسانهای جامعهی چندهزارسالهی ما داشته است. نوروز، خردادگان، تیرگان، مهرگان،آبانگان، آذرگان، دیگان، سده، یلدا، چهارشنبهسوری و… با پشتوانهی مفهومی خود، نخست راهی بس عظیم در بین جامعهي آریایی و بعدها در سطح جهان باز نمودهاند. جامعه با پیوندی ناگسستنی، این جشنهای باشکوه را به تبجیل مینشیند و مفهومیابی این روزهای پرشکوه در میان جامعه، پخش و کسانی با دلایلی قناعتمند، مفهوم این جشنها را بسنده کردهاند. این جشنها از میان مردم برخاسته و جوامع از این روزهای بزرگ در مقابل آفات دینی و سیاسی پشتیبانی کرده است. با آنکه ادیان و سیاسیون، خواسته و ناخواسته ضربات محکمی بر پیکر این روزهای خجسته زدهاند؛ اما پاسداری از این فرهنگ؛ مستحکمتر از حریفان دینخوی و سیاستپیشهی آن بوده است.
نوروز از نامش هویداست که روز جدید را گویند و این جشن با قدمت سههزارسالهی خود، آغاز اعتدال طبیعت را نشان میدهد و فردوسی نیز این روز را روز نو میخواند و چنین میسراید:
به جمشید برگوهر افشاندند
مرآن روز را روز نو خواندند.
این نوشدن به مثابهی زندهشدن است. در این روز، حیاتی دوباره به جهان مادی دمیده میشود.گرچه هویت این روز را به جمشید پادشاه میرسانند؛ اما این روز در حیات بشری همواره وجود داشته است و این زندهشدنها از زمان پیدایش ماده وجود داشته است. شاید انسان هم برای اولینبار در همین روز چشم به جهان مادی گشوده باشد. بعد از بازشدن یخبندانها و سپریشدن زمستانهای سرد، بهار میرسد و نوروز جلوه میکند. نمیخواهم هویت این روز خجسته را به نقطهای وصل کنم که بعد مذهبی و یا سیاسی آن چربتر شود؛ اما نوروز در ذات طبیعت همواره کارآرا بوده و روز نو با زندهشدنهای خود، سبب حیات بشر شده است و نمیتوان آن را از سوراخ ادیان نظاره کرد.
برای انسانهای پیشین، نور خورشید و یا روشنی روز اهمیت بهسزای اقتصادی داشته است. نوروز، مقابلهی نور و تاریکی است که بیشتر پیشینیان، متوجهی این بعد آن بودهاند. با این برداشت، پرسشی ایجاد میشود که: آیا میتوانیم نوروز را دینباورانه قضاوت کنیم؟
به هیچ عنوان نمیشود جشنهای آریایی را به چوکات دینباوران بکشانیم و از آن «جهندهبالا» را حصول کنیم. یا این که با کارکردهای زرتشت یکجا به مقایسه بنشینیم. گرچه عقل دینباور، چیزی جز ایجاد مسمومیتهای عقلی به وجود نمیآورد؛ اما با عقل منطقی میتوانیم درک کنیم که پدیدههای طبیعی ربطی با روند پیدایی ادیان و یا موارد جیوپولیتیکی ندارد.
گرچه امروزه، نوروز را هویتطلبانه تجلیل میکنند و خطبه به نامش میخوانند؛ اما نوروز از ابتدا نمیتواند چنین بوده باشد که خطبهی عربی و یا دعای زرتشتی به آن بخوانند. دهگانان و یا زمینداران سههزارسال پیش به حرمت نوروز و به منظور بهترشدن و برابرشدن شب و روز، به منظور فرارسیدن موسم کار و کشت و بازشدن یخهای زمستان و بهترشدن هوا برای کشت و زراعت بوده است که نوروز را جشن میگرفتند و هیچ سببی برای تفصیلهای دینی و سیاسی برآن نداشتند.
گرچه بیشترینه موارد فرهنگی را ادیان به نام خود ثبت نمودهاند؛ اما این بدان معناست که آنچه از موارد فرهنگی یا روزها و جشنهای پرشکوه طبیعت که دینیزه شده، خود موهبت فرهنگهای پیشین بوده است که توانسته به داشتههایش حرمت نگاه دارد تا دیگران آن را نیز از آن خود بدانند. بحث تخریب نوروز هم سالهاست که جریان دارد. از آوردن جسد حضرت علی در بلخ و تحت الشعاع قراردادن آتشکدهی نوبهار با همان عظمتش و جای نوروز را به جهندهبالا عوضکردن، خود مبرهن است که ادیان چه استفادهای از این روند داشتهاند. بحث من دینستیزانه نیست؛ اما واقعیتها باید نوشته شوند. همانگونه شب یلدا که بلندترین شب سال است را به تولد حضرت عیسی ارتباط دادهاند که هیچ ربطی هم نداشته است.
نوروز، روز شادمانی و آغاز لطافت طبیعت است. این روز را پیشینیان همیشه با شادمانی آغاز کردهاند. از نوروزنامهی عمر خیام میخوانیم: «اکنون که نوروز، آرزوهای کهن را از نو جوان کرده است، دل را خواهش آسایشکردن بر طرف چمن و زیر درختان است. باغ ارم و جام جهاننمای جم برباد رفته است؛ اما تاک عصارهی یاقوترنگ خویش را دریغ نمیدارد و داوود مهر خاموشی بر لب زده است؛ لیکن هنوز: «بلبل به زبان پهلوی با گل زرد/ فریاد همیزند که می باید خورد.»[2].
برخلاف تصور بعضی از دوستان دینخوی که معتقد به نوروز و میراث فرهنگی آن نیستند؛ باید گفته شود، نقش مهمی را که جشنهای ما به ویژه نوروز، ایفا میکند؛ اتحاد دوبارهی پارسیزبانان در سراسر حوزهی جغرافیایی تمدنی پارسیزبانان است. نوروز میتواند در همین برهه از زمان، نقشی و پیامی بهسزا برای پیوند فرهنگ ازهمپاشیدهی فارسیزبانان داشته باشد. پیوندزدن بار فرهنگیای که سالها زیر بار سیاست و دین تلاش کرده شده است تا این میراث فرهنگی نیاکان ما را از برگههای تاریخ غنامند ما پاک نمایند؛ باید جدی گرفته شود.
پرسش اینجا است که: جایگزین جشنهای مفهومی طبیعت را چه جشنی میتواند داشته باشد؟ تاریخ گواه است که تا به حال، هیچ دین و سیاستی نتوانسته است با روند دایمی طبیعت و تغیرات مثبت و منفی جیولوژی مقابله کند. یکی از دلایلی که توانسته است حرمت خود را این جشنها حفظ کنند؛ همانا مفهومیبودنشان است. جشنهای دینی، همیشه بدون مفهوم واقع شدهاند؛ چه جشنهای اسلامی باشد و چه جشنهای ادیان دیگر. در هیچکدامشان مفهومی که بتواند قناعت انسان را به دست آورد؛ وجود ندارد.
دو دیگر، در جشنهای آریایی میتوانیم شادمانی و نشاط را بررسی کنیم که با جشنهای ادیان در تناقض قرار دارد. پیدایی نوروز به گفتهی بسیاری از پژوهشگران در بلخ بوده است. مردم با شادمانی به میله (جشن) گلسرخ میرفتند و در دامنههای ارغوانی به رقص و پایکوبی میپرداختند؛ اما با آمدن ادیان، نخست زرتشتیان این رسم را از آن خود کردند و در این روز، آتش افروختند و مراسم مذهبی خویش را پیگرفتند. به همین منوال با آمدن دین اسلام، رنگ عوض شد و نوروز را اسلامیزه نمودند و جای شادمانی و پایکوبی، گریه و ناله در زیر تریشههایی از پارچهها با رنگهای مختلف به نام جهندهبالا آغاز شد و همهچیز به نفع دین اسلام تغییر بیمفهوم داده شد؛ اما دین اسلام به این کار هم قناعت نکرد و مزاری غیر واقعی برای حضرت علی ساختند و شهر بلخ را هرساله در این موقع به ماتمسرا مبدل نمودند. گرچه اعراب تا به حال از چیزی به نام نوروز یاد نمیکنند و در ایام کهن، در کشورهایی که تاریخ قمری داشتند؛ از نوروز خبری نیست؛ اما در گذشت زمان، روایاتی مندرآرودی از زبان پیغمبر اسلام و خلفای دینی و امامان اهل تشیع درست شده است که با عملکرد دینخویان امروزی برابر نیست. از سویی، از پیغمبر اسلام روایت میکنند و چنین آوردهاند: «در زمان حضرت رسول در نوروز، جامی سیمین که پر از حلوا بود برای پیغمبر هدیه آوردند و آن حضرت پرسید که این چیست؟ گفتند که امروز نوروز است. پرسید که نوروز چیست؟ گفتند: عید بزرگ ایرانیان. فرمود: «آری، در این روز بود که خداوند عسکره را زنده کرد. پرسیدند عسکره چیست؟ فرمود عسکره هزاران مردمی بودند که از ترس مرگ، ترک دیار کرده و سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان گفت بمیرید و مردند. سپس آنان را زنده کرد و ابرها را فرمود که به آنان ببارند.» از این روست که پاشیدن آب در این روز رسم شده. سپس از آن حلوا تناول کرد و جام را میان اصحاب خود قسمت کرده و گفت: کاش هر روزی بر ما نوروز بود.
همچنان در آیین تشیع، نوروز به عنوان روزی خجسته نگریسته شده و بر گرامیداشتن آن تأکید شده است. از دیدگاه شیعیان، نوروز روز ظهور امام زمان است.[3]
آنچه را نمیشود به راحتی پذیرفت؛ همین روایتهای دینی است که نه صاحبش وجود فیزیکی داشته است و نه روایتش میتواند چنگی بدل زند. در ارتباط به نوروز، روایتهای زیادی وجود دارد که ادیان نه تنها دین اسلام؛ بلکه ادیان دیگر و آیینهای دیگر نیز فراوان زبانفرسایی نمودهاند؛ ولی آنچه باعث آزار جمعی از قلمبهدستان میشود، این است که عملکرد دینباورها با نوروز شکل دیگری بوده که همیشه با گفتارشان مغایرت داشته است. به امید تفکر.
————————————————
[1] گنجور، رباعیات خیام، رباعی شمارهی ۱۹.
[2] عمر خیام؛ نوروزنامه؛ استاد مجتبی مینویی، برگ ۱۲.
[3] پرتال امام خمینی، دیدگاه اسلام در رابطه با نوروز، کدمطلب ۴۲۸۰۳.