سمنگان در شاهنامه فردوسی
- Blueye TV
- شهرها در شاهنامه, مقاله

چو یک بهره از تیرهشب درگذشت
شباهنگ بر چرخ گیتی بگشت
سخن گفتن آمد نهفته به راز،
در خوابگه نرم کردند باز:
یکی بنده شمعی معنبر به دست
خرامان بیامد به بالین مست
پس پرده اندر یکی ماهروی
چو خورشید تابان پر از رنگوبوی
دو ابرو کمان و دو گیسو کمند
به بالا بکردار سروِ بلند
روانش خرد بود و تن جان پاک
تو گفتی که بهره ندارد ز خاک
ازو رستم شیردل خیره ماند
بروبر جهانآفرین را بخواند
بپرسید ازو گفت نام تو چیست؟
چه جویی شب تیره، کام تو چیست؟
چنین داد پاسخ که تهمینهام
تو گویی که از غم به دو نیمهام
یکی دخت شاه سمنگان منم
بزشک هِزبر و پلنگان منم
شاهنامه، خالقی: ج 2، ص122
سمنگان یکی از استانهای تاریخی و باستانی شمال افغانستان است که در این استان اقوام فارسی زبان و ترکتبار زندگی میکنند. تخت رستم و غارهای قرهکمر بخشی از میراثهای فرهنگی استان سمنگان است. تخت رستم آثاری از دورهی بودایان است و غارهای قرهکمر آثاری از ماقبل تاریخ است که بر اساس برآورد باستانشناسان تاریخ چهل هزار ساله دارد و نشان از این است که در آنجا انسانهای ماقبل تاریخ زندگی میکردهاند.
از سمنگان در شاهنامهی فردوسی در داستان رستم و سهراب هشت بار یاد شده است. اما در بخشهای دیگر شاهنامه از سمنگان یادی نشده است. رستم شکار رفته است، خواب میرود، اسپش را سمنگانیها میبرند. وقتی رستم بیدار میشود رخش او نیست:
چو بیدار شد رستم از خواب خَوش
به کار آمدش بارهی دستکش
غمی گشت چون بارگی را نیافت
سراسیمه سوی سمنگان شتافت
…
چو نزدیک شهر سمنگان رسید
خبر زو به شیر و پلنگان رسید
که آمد پیاده گَوِ تاجبخش
به نخچیرگه زو رمیدهست رخش
پذیره شدندش بزرگان و شاه
کسی کو به سر برنهادی کلاه
…
بدو گفت شاه سمنگان: چه بود؟
که یارست با تو نبرد آزمود؟
بدین شهر ما نیکخواه تویم
ستوده به فرمان و راه تویم
شاهنامه، خالقی: ج 2، ص120
سمنگان در شاهنامه یکی از شهرهای مرزی توران و ایران دانسته شده و به صورت مشخص سمنگان متعلق به توران گفته شده است. بنابراین رستم از زابلستان باید به سمنگان برای شکار رفته باشد که در آنجا اسپش گم میشود و پی اسپ را دنبال میکند که به سمنگان برده شده است. رستم به سمنگان میرود و یک شب مهمان شاه سمنگان میماند. در این شب دختر شاه سمنگان به رستم درخواست ازدواج میدهد و این ازدواج پذیرفته میشود و باهم ازدواج میکنند. شاه سمنگان فردای آن شب رخش را پیدا میکند و به رستم میسپارد و رستم به زابلستان برمیگردد.
سهراب نتیجهی ازدواج رستم و تهمینه است که بعد از رفتن رستم به دنیا میآید، اما رستم از ازدواج خود با تهمینه به کسی چیزی نمیگوید. پدر و پسر یکدیگر را ندیدهاند و در جنگی ناخواسته باهم روبهرو میشوند، اما یکدیگر را نمیشناسند تا این که سهراب به دست رستم کشته میشود.
استان سمنگان شهری است تاریخی و همچنان جایگاه و اهمیت تاریخی و فرهنگی خود را حفظ کرده است. سمنگان برای فرهنگ و ادبیات فارسی نیز جایگاه ویژهای دارد که برای مردمان و اقوام فارسی زبان افغانستان در پشتیبانی و نگهداری از هویتشان شهری الهامبخش است، زیرا شهر تهمینه و سهراب است.