
زردشت؛ منادی راستکاری و همنوع دوستی
زادروز زردشت را ۶ فروردین (حمل) دانستهاند، روزی که فرصتی برای بازاندیشی در ارزشهای والای او و تجدید پیمان با اصول اخلاقی و معنوی اوست؛ اصولی که همچنان میتوانند چراغ راه انسانیت در دنیای پرآشوب امروز باشند.
مقالههای علمی – پژوهشی
زادروز زردشت را ۶ فروردین (حمل) دانستهاند، روزی که فرصتی برای بازاندیشی در ارزشهای والای او و تجدید پیمان با اصول اخلاقی و معنوی اوست؛ اصولی که همچنان میتوانند چراغ راه انسانیت در دنیای پرآشوب امروز باشند.
بریدهای از رمان منتشرنشدهی «انتحاری در آفساید»؛ نوشتهی دکتر داوود عرفان
نوروز نه یواځې دا چی د لمر له ګرځېدو سره سم؛ یو شمسي تحول او د شپې او ورځې سره برابرېدل دي، بلکې د بزګرۍ د چارو د پیل وخت دی. اوس چې زموږ عصري دفتري، مالی او حسابي، تعلیمي او شخصي چارې له شمسی کلیز سره برابرې دي، نو د دهقانۍ له چارو پرته، د نورو کارونو تړلتیا مو له دې ورځې سره د دې لامل شوې ده چې نوروز نور هم اهمیت ومومي. پخوا چې دا عصری چارې له شمسی تقویم سره نه وې تړلې هم نوروز زموږ د خلکو په نزد د درناوي وړ و.
به عقیدهی نویسندهی کتاب «بلخ؛ قدیمترین شهر ایران در آسیای مرکزی»، حیات سیاسی بلخ به توانایی جذب فرهنگ و دستآوردهای جامعهی شهری از سوی این تازهواردان بستهگی داشت. همچنان که بعد از ورود اسلام به این خطه نیز، بلخ محل انتقال فرهنگ و معارف اسلامی بوده است. اهمیت بلخ و ثروتمندی آن به موقعیت مرکزی این شهر که محل تلاقی راههای تجارتی بود، بستهگی داشت.
هر بارکه هنگامهی نوروز میرسد و دیرینهشناسان از باورهای نسبت به نوروز و اندر باب نوروز، بیباکانه مینویسند، خوانندهی نوروز میشویم. از مبانی نظری آن یادداشتها مفاهیم گوناگون میخوانیم. از آنگاه و اینجاست که با فلسفه، سرگذشت، ماهیت و واقعیت آن بیگانهتر میشویم. نامهها و نگارشهای نوروزشناسان و نوروزباوران در زیر آسمان یکنواختی و کرختی مفاهیم افزوده و مرتبط با نوروز، اشتیاق خواندن و دانستن را در نوروزپژوهی و کارشناسان آن کاهش میدهد و تردید بر واقعیت رازناکبودن نوروز را تقویت مینماید.
در وجه خاص، که مطالعه نوروز در چرخه زیست تمدنی مردم افغانستان/ خراسان/ایران شرقی، وظیفه این مقاله است، نوروز اسطوره، تاریخ، سیاست، سرور، سوگ، غذا، پوشاک و … زیست تمدنی مردم افغانستان را تحت تأثیر قرار داده است. در این مقاله سعی برآن است که حضور نورزو به مثابه یک امر ایرانی/پارسی پایا و پویا در چرخه زیست مدنی مردم افغانستان پژوهش شود.
نوروز، جشن باستانی و کهن حوزه تمدنی ما، ریشه در نگرش طبیعتدوستی، نظم اقلیمی، همگرایی اجتماعی، تقویت استواری سیاسی و پیوند میان دولتمردان و مردم دارد. این آیین خجسته که در میان فرهنگها، زبانها و ملیتهای منطقه جایگاهی ژرف و گسترده یافته، از دیرباز در سرزمینهای ما گرامی داشته شده و نسلبهنسل منتقل گردیده است.
رُستم، فرزند زال و رودابه، نهتنها بزرگترین پهلوان شاهنامه، بلکه نماد جاودانگی، شجاعت و سرنوشت محتوم قهرمانان در ادبیات فارسی است. او از کودکی فراتر از زمان خود بود؛ نیرومند، خردمند و دردمند.
از سمنگان در شاهنامهی فردوسی در داستان رستم و سهراب هشت بار یاد شده است. اما در بخشهای دیگر شاهنامه از سمنگان یادی نشده است. رستم شکار رفته است، خواب میرود، اسپش را سمنگانیها میبرند.
سیندخت کابلی یکی از شخصیتهای برجسته در شاهنامه فردوسی است. او همسر مهراب کابلی، شاه کابل و از نوادگان ضحاک، و مادر رودابه است. سیندخت زنی خردمند، سیاستمدار و آیندهنگر است که نقش کلیدی در پیوند دو خاندان زابلستان و کابلستان ایفا میکند. او با تدبیر و دیپلماسی، از یک بحران خطرناک جلوگیری کرده و زمینهساز ازدواج زال و رودابه میشود.